کتابخوار اعظم، کلاسیکخوان، ناتمامخوان، نوبلخوان، مارکوپلو، فیلمخوار و... لقبهای بروبچههای قبیله کتابخواران است. گروهی که سال97با سه نفر دانشجو در منطقه11 شکل گرفت و اکنون حدود پنجاهنفر عضو دارد.
عشق به کتاب ویژگی مشترک همه آنهاست و همین باعث شده است با وجود اینکه هر کدام، یک دیدگاه و خط فکری دارند، باز از همین تفاوتها لذت ببرند و اندیشههایشان را با هم به چالش بکشند. هر دو هفته یکبار دور هم جمع میشوند و درباره کتابهایی که خواندهاند صحبت میکنند.
یکی از کتاب تعریف میکند و دیگری آن را به نقد میکشد. یکی از بُعد اجتماعی به محتوا نگاه میکند و دیگری از بُعد فرهنگی. جوّ صمیمی بینشان باعث میشود گمان کنی آشنایی دیرینه با هم دارند، اما اینطور نیست. اندیشههایشان از راههای دور یکدیگر را پیدا کرده و در این گروه به هم پیوند خوردهاند.
قبیله کتابخواران در مشهد پا گرفته و بسیاری از جلساتشان را در فرهنگسرا و کافهکتابهای منطقه11 بر پا کردهاند، اما اکنون پای چند نفر از اعضایش به تهران هم باز شده و در آنجا نیز گروه قبیله کتابخواری را تشکیل دادهاند.
در زمانهای که بسیاری از طرحها و گروههای کتابخوانی چند صباحی بیش باقی نمیمانند، این گروه چهار سال است که انسجام خودشان را حفظ کرده و بر تعداد کتابخواران افزودهاند. روز دانشجو بهانهای شد تا سراغ این دانشجویان کتابخوان برویم و داستان کتابخوارشدن آنها را بشنویم.
فاطمه نباتیان همان کتابخوار اعظم گروه است. گرچه در این گروه کسی عنوان مدیر و رئیس ندارد، اما او را میتوان بهعنوان پایهگذار این جمع دانست. نباتیان که اکنون بیستوششساله و دانشجوی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تهران است، تعریف میکند: سال97 به مناسبت هفته کتاب با خودم گفتم کاش کاری انجام دهیم.
در گروه فضای مجازی دوستانهای که داشتیم، گفتم چه ایدهای برای هفته کتاب دارید. یکی از دوستان به نام فاطمه افتخاری گفت که یک جا قرار بگذاریم و درباره کتابهایی که خواندهایم با هم صحبت کنیم. چند ایده دیگر هم داده شد، اما درنهایت همین ایده به مرحله عمل رسید و ما در یکی از کتابفروشیها دور هم جمع شدیم، البته سه نفر بیشتر نبودیم ولی خیلی خوب بود و لذت بردیم.
نباتیان قبل از اینکه درباره ادامه روند جلسه توضیحی دهد، میگوید: افرادی که کتاب میخوانند، بعد از خواندن هر کتاب دوست دارند بتوانند درباره آن با کسی صحبت کنند. یک فرد کتابخوان برایش مهم است که بداند نویسنده کتاب چه شخصیت و افکاری دارد و در چه شرایطی آن را نوشته است.
محتوای کتاب از این موضوعات تأثیر میگیرد و وقتی خواننده کتاب، این اطلاعات را کنار هم میگذارد، به دیدگاههایی میرسد که اگر آنها را نداند، پازل فکریاش کامل نمیشود، برای همین وقتی کتابی را میخوانی، اگر نتوانی دربارهاش با کسی صحبت کنی، انگار یک کار ناتمام داری و نیازت ارضا نمیشود.
به نظر کتابخوار اعظم، اولین جلسه که تشکیل میشود این نیاز شرکتکنندگان را تأمین میکند: «وقتی از در کتابفروشی خارج میشدند، شرکتکنندگان میگفتند بیایید این جلسات را ادامه دهیم.» نباتیان ابتدا چون میدیده تعداد شرکتکنندگان کم است، با تردید درباره ادامهدادن آن صحبت میکند، اما چون همین جوّ سه نفره ساعات خوبی را با هم گذرانده بودند، تصمیم میگیرند برای دل خودشان هم که شده آن را ادامه دهند.
سعیدهسادات علاقهبندحسینی از دیگر اعضای فعال این گروه است. او لقب فیلمخوار را دارد. علتش هم این است که فیلمهای تخصصی را تماشا میکند. او تعریف میکند: سال دوم دبیرستان یک کتاب به من هدیه دادند که بسیار جالب و خواندنی بود و از آن موقع خرید کتاب جزو هزینههای ثابتم قرار گرفت.
خانوادهام چندان کتابخوان نبودند، اما وقتی دیدند من به این عرصه علاقه پیدا کردهام حمایتم کردند، طوری که سال88 پدرم من را به نمایشگاه کتاب تهران برد و فقط در همین سفر 700هزار تومان کتاب خریدم. سعیده سادات در این سالها کتابهای زیادی میخواند و کتابخانه شخصیاش را هر روز پربارتر میکند.
برای همین وقتی کتابی را میخوانی، اگر نتوانی دربارهاش با کسی صحبت کنی، انگار یک کار ناتمام داری و نیازت ارضا نمیشود
علاقه او به کتابهایش زبانزد همه بوده است. به عنوان مثال در مراسم پاگشای برادرش وقتی میبیند باران گرفته، چون پنجره اتاقش باز بوده برای اینکه کتابهایش خیس نشوند، مادرش را راضی میکند وسط مراسم برگردند تا پنجره اتاقش را ببندد.
سعیدهسادات با وجود وابستگی شدید به کتابهایش، سال97 تصمیم میگیرد آنها را اهدا کند. او میگوید: احساس میکردم حبس علم کردهام از طرفی دلم میخواست یاد بگیرم از چیزی که دوست دارم بگذرم. من هم هیچچیز را به اندازه کتابهایم دوست نداشتم. با یک کتابخانه در حاشیه شهر هماهنگ کردم و کتابهایم را به آنجا فرستادم.
روزهای خیلی سختی بود. چند روز مثل باران بهار اشک میریختم. همه میگفتند مگر مجبوری وقتی اینقدر کتابهایت را دوست داری آنها را اهدا کنی، اما میگفتم چون خیلی دوستشان دارم میخواهم از آنها بگذرم. البته وقتی اشتیاق بچههای آن محله به کتابها را دیدم، کمی آرام شدم.
سعیدهسادات صحبتش را اینگونه ادامه میدهد: دانشآموزان آن محله حاشیه شهر، اینقدر از کتابها خوششان آمده بود که همانطور که از جعبه به کتابخانه منتقل میکردند، میخواستند به امانت ببرند و چنان اشتیاقی داشتند که تا آنزمان ندیده بودم.
سعیدهسادات مدتی بعد به تماشای فیلمهای تخصصی رو میآورد و کمی از کتاب فاصله میگیرد، اما بعد از آشنایی با گروه قبیله کتابخواران به این جمع میپیوندد و دوباره کتابخوانیهای او شروع میشود. بهدلیل همین آشناییاش با فیلمهای تخصصی، لقب فیلمخوار را دارد و به واسطه اطلاعاتش، در بعضی جلسات گروه درباره فیلمها بحث و گفتوگو میشود، حتی گاهی هنگام صحبتکردن درباره محتوای کتابها، تحلیل کتاب و فیلم را در هم میآمیزد و جذابیت بحثها را افزایش میدهد.
سال 1400 که سه نفر از اعضای اصلی گروه برای ادامه تحصیل در مقطع ارشد با رتبههای بالا در دانشگاههای تهران قبول میشوند، بخشی از کارها به دوش سعیده سادات میافتد و درحالی که او در مشهد جلسات کتابخوانی را دایر میکرد، دانشجویان تهرانی که تحمل این دوری از کتاب را نداشتند، قبیله کتابخواران تهران را تشکیل میدهند و حتی بعضی جلسات را در فضای مجازی بهطور مشترک بین مشهد و تهران برگزار میکنند.
فیلمخوار که روحیه شوخطبعی دارد با خنده میگوید: الان برند گروه ما از تهران هم فراتر رفته و بینالمللی شده است؛ یک نفر از اعضایمان را به کانادا فرستادهایم. یک کتابخوان افغانستانی هم به جمعمان اضافه شده که هر وقت ایران باشد در جلسات ما شرکت میکند. خلاصه اینکه صادرات و واردات کتابخوانها را داریم.
بعد از خنده و شوخیهایی که میشود، انگار چیزی یادش آمده باشد، توجهها را جلب میکند: «در قبیله کتابخواران همیشه درباره کتابهای خوب صحبت نمیکنیم. خیلی وقتها ممکن است نقطه عطف ما کتابهایی باشد که خواندهایم و از خواندنش پشیمان هستیم. البته بعضی کتابها هم هستند که یک نفر آن را میخواند و به دلش نمینشیند، اما وقتی دربارهاش صحبت میکند، دیگران علاقهمند میشوند آن را مطالعه کنند.»
خیلی وقتها ممکن است نقطه عطف ما کتابهایی باشد که خواندهایم و از خواندنش پشیمان هستیم
او یادی از نوبلخوان گروه میکند و میگوید: یک نفر در گروه داریم که کتابهایی میخواند که جایزه نوبل دارند و معمولا درباره این کتابها نگاه نقادانه دارد و میگوید از خواندش لذت نبرده است، اما اینقدر خوب کتاب را نقد میکند که بیشتر ما علاقهمند میشویم آن را بخوانیم.
قرار بعدی را دو هفته بعد میگذارند که در این فاصله بتوانند کتابهای جدیدی را مطالعه کنند. چند جلسه اول به همین روال ادامه پیدا میکند. عکسهایی هم از فضای دوستانه خودشان در فضای مجازی میگذارند که در بیشتر آنها خوراکیها جلب توجه میکند. یکی کاپکیک پخته بود و آورده بود. دیگری چوبشور خریده بود و گفتوگوهای کتاب را نمکین میکرد.
آن یکی هم استکان چای داغش را به نمایش میگذاشت. خلاصه اینکه همین شور و شیرینیها، توجه دیگران را جلب میکند و یکی یکی آدرس میگرفتند و به جمع آنها ملحق میشدند. در پنجمین جلسه، فائزه حسینزاده لوگویی را که طراحی کرده بود، در اختیار اعضا گذاشت تا عکسها و محتواهایی که از جلساتشان در فضای مجازی منتشر میکنند، با این آرم باشد.
همین قابلیت هنری باعث شده به او لقب کتابخوان هنری را بدهند. حسینزاده کارهای دیگری هم برای گروه انجام داده است، به عنوان مثال سال گذشته که جشن تولد مفصلی برای گروه قبیله کتابخواران میگیرند، در طراحی پیکسل، هویت بصری و طراحی برگههای یادداشت خلاصه کتاب، نقش داشته است.
آنها جمله «کتاب میخوانیم و به کالمی(ترکیب کلمه و کالری) دریافتیاش فکر میکنیم» را شعار خودشان قرار دادهاند و این شعار را روی پیکسل و برگههای خلاصه کتاب که خودشان طراحی کردهاند نوشتهاند.
هر بار که در جلسات قبیله کتابخواران درباره کتابی صحبت میشود، معمولا چندین نفر علاقهمند خواندن آن میشوند و از خواننده میخواهند که کتاب را به آنها بدهد. سعیده سادات باز با شوخی و خنده میگوید: قانونمان بر این است که هرکس زودتر گفته باشد، کتاب را به او بدهیم اما معمولا حریف من نمیشوند و من کتاب را اول از همه میگیرم.
نباتیان از همین جو صمیمی و دوستانهای که ایجاد شده است، استفاده میکند و میگوید: یکی از ویژگیهای مهمی که باعث شده گروه ما تاکنون پایدار باشد و تعداد اعضای آن بیشتر شود، همین صمیمیتها و جو شاد بینمان است. وقتهایی بوده که ناراحت بودهام و حوصله هیچکس را نداشتهام اما جلسات کتابخواری را آمدهام، چون میدانم اینجا بیایم حالم خوب میشود.
دیگر اعضای گروه هم در حالی که با حرکات چشم و سر در حال تأیید صحبتهای او هستند، گپ و گفتی با هم میکنند و در این بین سعیدهسادات همه حرفها را قطع میکند تا مطلبی را تعریف کند. میگوید: پارسال پدرم فوت کرد. اشک در چشمانش حلقه میزند.
نباتیان که کنارش نشسته است دستش را میگیرد تا به این طریق تسلیبخشش باشد. همه سرشان را پایین انداختهاند و سعیده ادامه میدهد: این اتفاق خیلی برایم سخت بود. چهل روز تمام جایی نرفتم و اشک میریختم. بعد از چهلروز، اولین جایی که حاضر شدم بیایم، جلسه کتابخواران بود. در اینجا هم دوستانم کتابی درباره کنارآمدن با مصیبتها را به من هدیه دادند که واقعا تأثیرگذار بود و کمک بسیار بزرگی به من کرد.
بغض گلوی سعیده را گرفته است. نباتیان رشته سخن را در دست میگیرد تا او آرام شود: «دوستیهایی که بین اعضای قبیله کتابخواران به وجود آمده دوستیهای بسیار عمیق و قدرتمندی است و میتوانم بگویم من و بسیاری از اعضای گروه، بهترین دوستیهایمان را طی چهار سال گذشته، در بین اعضای قبیله کتابخواران داشتهایم.»
در حالی که اعضای گروه از تأثیرات مثبت آن بر روحیهشان صحبت میکنند، سعیده سادات باز با شوخی میگوید: ما کتابدرمانی میکنیم.
دوستیهایی که بین اعضای قبیله کتابخواران به وجود آمده دوستیهای بسیار عمیق و قدرتمندی است
نباتیان یکی دیگر از فواید جانبی و مثبت این گروه را افزایش مهارتهای گفتوگو میداند و تعریف میکند: اوایلی که جلسات را تشکیل میدادیم گاهی بحثها جدی میشد و ممکن بود صدایمان بالا برود اما به مرور یاد گرفتیم؛ بهتر بشنویم، بهتر درک کنیم، در شنیدن عقاید مخالف انعطاف داشته باشیم و بدون تعصب با هم فکر کنیم. به نظر او این ویژگیها کمک بزرگی به اعضای گروه در زندگی شخصیشان کرده و باعث شده است تابآوری و مدیریت بهتری در مشاجرهها و شنیدن نظرات مخالف داشته باشند.
سعیدهسادات یاد خاطرهای میکند و ادامه میدهد: پارسال برای تولد قبیله کتابخواران، نامههایی را بهصورت خوشنویسی و تذهیب نوشتیم و به کسانی که حامی ما بودند، تقدیم کردیم. یکی از این افراد مدیر یکی از انتشاراتیهای بنام و معروف مشهد است که در منطقه11 قرار دارد و ما بسیاری از جلساتمان را در کتابفروشی ایشان برگزار میکردیم.
وقتی آنجا رفتیم و خواستیم نامه را بدهیم، آنقدر از گروه ما تعریف کرد که برای ما خاطره شد. این مدیر انتشارات که چندین سال است در حوزه نشر کار میکند، به آنها میگوید که در تمام این سالها هیچوقت نتوانستهاند گروهی ثابت در جلساتشان داشته باشند، اما قبیله کتابخواران همیشه حدود پانزدهنفر عضو ثابت دارد و این سرمایه ارزشمندی است و آنها باید قدر خودشان و کار مهمی که انجام میدهند را بدانند.
فائزه حسینزاده گریزی به فضای غریب کتابخوانی میزند و میگوید: متأسفانه، همه میدانیم که کتابخوانی چندان رواج ندارد و بسیاری از طرحهایی که در این زمینه گذاشته میشود یا موقتی است یا به شکست میانجامد، اما ما گروه کاملا خودجوشی هستیم که بدون اتصال به هیچ نهاد و ارگانی، چهارسال است دوام آورده و توسعه پیدا کردهایم. حتی چند وقت پیش یکی از دانشجویان پسر خواست گروه قبیله کتابخواری را برای آقایان ایجاد کند، اما چند جلسه بیشتر نتوانستند ادامه دهند.
مهدیه قمیان که لقب خزانهدار گروه را دارد، صحبتها را سر جمع میکند و میگوید: هدف جمع ما فقط مطالعه کتاب و گفتوگو درباره آن است. در این چهار سال هم تلاش زیادی کردیم که در مکانهای عمومیتر شهر جلساتمان را برگزار کنیم، چراکه کافهکتابها هزینههای حاشیهای برای اعضا دارند و ما آنها را در اولویت آخر مکان برگزاری جلسات قرار میدهیم.
این هدف با همکاری معاونت فرهنگی شهرداری برای استفاده از فرهنگسراها تا حد زیادی محقق شده بود، اما مدتی است که ادامه حضور ما در فرهنگسرای ترافیک هم با مشکل روبهرو شده است و در حال حاضر برای هر جلسه در تکاپو و چالش هستیم تا مکانی پیدا کنیم که علاوه بر داشتن محیط آرام، رفت وآمد اعضا به آن راحت باشد. او و دوستانش امیدوارند این جمع که چند سال است با انگیزه زیادی به کارش ادامه داده است، بتواند مکان ثابت و مشخصی برای خودش پیدا کند.
قمیان در آخر هم میخواهد به خوانندگان کتاب یک توصیه کند: « بسیاری افراد میگویند که وقتی برای کتابخواندن ندارند. من از آنها میخواهم فقط یک کتاب همراه داشته باشند تا ببینند چطور وقت کتابخواندن فراهم میشود.» قمیان چندی پیش که درگیر یک کار اداری بوده و یک هفته طول کشیده است، در حین همین کار یک کتاب را خوانده است.
او میگوید: هر روز بخش زیادی از وقت ما در مترو، اتوبوس، سالنهای انتظار و... هدر میرود و در این زمانها اگر یک کتاب همراه داشته باشیم، میبینیم چطور میتوانیم مطالعهمان را افزایش دهیم.